زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبهروی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مـثـل کـوهـی بـاز هم اللهاکـبـر، ایسـتاده گاه بالای سر سرهای بیتن گریه کرده گـاه بـالای سرِ تـنهای بیسـر ایـسـتاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی توأمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی اینکه در این مسجد بیبام و بیدر ایستاده زن مگو، بنتالجلال اختالوقاری آسمانی مثل کوه محـکـمی پشت بـرادر ایسـتاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راستقـامت عـین عـباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامتهای دشمن بر سر حکـم الهـی چون پیـمبـر ایستاده کیست این زن، اینکه چون سروی میان آتش و دود با وجـود آن هـمـه داغ مـکـرر ایـسـتاده شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور زینب اما مثـل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچـم شاه شـهـیدان تا ابـد بـالاست بـالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده |